کد مطلب:28443 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:125

مروان بن حکم












مروان بن حَكَم، چهره مرموز، فتنه انگیز و فرصت طلبی بود كه تمایل بسیاری به ایجاد فتنه ها و درگیری ها داشت. وی نمونه عینی نفوذیان در یك نهضت است كه نه با روح جریان، همگونی دارند و نه به ارزش های آن باور دارند و نه با اسوه های آن، همراه اند.این گونه كسان، بیشترین ضررها را به آن جریان فكری و سیاسی كه در آن رشد می كنند، وارد می سازند. مروان، با نفوذ بسیاری كه در عثمان داشت، و تمایل بی اندازه اش به سلطنت و سرانجام، بی اعتقادی اش به فرهنگ اسلامی، نقش [ تخریبی] مهمّی در تحوّلات جامعه اسلامی بازی كرده است. نقش او در شعله ورسازی دوباره آتش قهر شورشیان علیه عثمان و شتاب گرفتن درگیری های اطراف دارالخلافه نیز تأمّل برانگیز است.

مروان، از خاندان اُموی و پسر عموی عثمان بود كه در مكّه یا طائف متولّد شد؛ لیكن چون پیامبرخدا، پدر او حَكم بن ابی العاص- را به طائف تبعید كرده بود، او نیز به همراه پدرش در طائف بود و لذا پیامبر خدا را ندید.[1].

دلیل تبعید حكم بن ابی العاص به طائف، نگاه كردن او به داخل خانه پیامبرصلی الله علیه وآله و یا به سخره گرفتن اعمال و رفتار ایشان بود.[2].

پیامبرصلی الله علیه وآله، یك بار، حَكَم را نفرین كرده و فرموده بود:

وای بر امّت من از دست نسل این مرد![3].

هنگامی كه عثمان به خلافت رسید، عمو و پسر عموی خود (حَكَم و مروان) را به مدینه بازگرداند و اكرام بسیار كرد،[4] اموال زیادی به آنان داد[5] و به مروانْ فرصت داد تا در تمام شئون خلافت، دخالت كند. مروان، مُنشی خلیفه، ولی در واقع، گرداننده اصلی كار حكومت بود.

اعتماد عثمان به مروان و اطاعت بی چون و چرا از او، بی گمان در قتل عثمان، نقش مهمی داشت.[6] مروان، افزون بر آن كه جوان و خام بود، از آداب معاشرت اسلامی نیز بهره ای نداشت؛ زیرا از آغاز زندگی، خارج از مدینه و به عنوان تبعیدی و مطرود پیامبرصلی الله علیه وآله زندگی كرده بود.

او با ضربتی كه بر پشت گردن او خورده بود، زخمی شده بود[7] و تا آخر عمر را با گردنی كج و خمیده[8] گذراند و چون گردنی باریك داشت، او را «خَیطُ الباطل (ریسمان باطل)» می نامیدند. او پس از كشته شدن عثمان به مكّه گریخت و به شورشیان جمل ملحق شد.[9].

مروان در جنگ جمل، فرمانده سوارگان سمت راست سپاه بود.[10] او در این جنگ، نقشی مزوّرانه داشت و در بحبوحه جنگ، طلحه را كشت؛ چون او را قاتل عثمان می دانست.[11] او در همین جنگ، مجروح شد؛[12] ولی امام علی علیه السلام او را عفو كرد.[13] سپس به معاویه ملحق شد[14] و در جنگ صِفّینْ شركت كرد.[15].

مروان پس از شهادت امام علی علیه السلام در سال 42 هجری از سوی معاویه حاكم مدینه شد.[16] او مانع به خاك سپاریِ امام حسن علیه السلام در كنار جدّش پیامبر خدا گردید.[17].

او بعد از یزید بن معاویه به خلافت رسید؛ لیكن نُه یا دَه ماه بیشتر حكومت نكرد[18] و این سخن امام علی علیه السلام كه مدّت زمان حكومت او را به «لعقةُ الكلبِ أنفَه (به اندازه ای كه سگ، دماغش را می لیسد)»[19] تشبیه كرده بود، تحقّق یافت.پس از او فرزندانش خلافت را در دست گرفتند و بدین سان، سلسله مروانیانْ بنیاد نهاده شد كه در ناهنجار جلوه دادن معارف اسلام و سقوط جامعه اسلامی، نقش بسیار بد و خبیثانه ای داشتند.

مروان در سال 65 هجری كشته شد.[20].

2095.المعجم الكبیر- به نقل از ثوبان-: پیامبر خدا فرمود: «به من نشان داده شد كه بنی امیّه، منبر مرا دست به دست می چرخانند و این، مرا ناراحت كرد».[21].

2096.المستدرك علی الصحیحین- به نقل از ابو هریره-: پیامبر خدا فرمود: «در خواب به من نشان داده شد كه گویا فرزندان حَكَم بن ابی العاص بر منبرِ من می جَستند، آن گونه كه بوزینه ها بالا می جهند» و پیامبرصلی الله علیه وآله از آن پس تا هنگام وفات، خندان دیده نشد.[22].

2097.المعجم الكبیر- به نقل از ابو قبیل-: ابن موهب برای وی نقل كرد كه نزد معاویة بن ابی سفیان بودم كه مروان بر او وارد شد و درباره خواسته هایش با او سخن گفت. آن گاه گفت: ای امیر مؤمنان! خواسته ام را برآور. به خدا سوگند كه خرجم سنگین است.من پدر ده نفر و برادر ده نفر و عموی ده نفرم.

وقتی مروان رفت- و ابن عبّاس در آن مجلس بود و معاویه نیز بر تختش نشسته بود-، معاویه گفت: ای ابن عبّاس! تو را به خدا سوگند می دهم، آیا می دانی كه پیامبر خدا فرمود: «اگر فرزندان حَكَم به سی مرد رسند، مالِ خدا را میان خود دست به دست می گردانند و بندگان خدا را برده خویش می سازند و كتاب خدا را وسیله فریب دادن مردم قرار می دهند، و اگر به 499 نفر رسند، هلاكت آنان زودتر از گندیدن میوه خواهد بود»؟

ابن عبّاس گفت: آری، به خدا.

معاویه گفت: ابن عبّاس! تو را به خدا سوگند می دهم، آیا می دانی كه پیامبر خدا این مطلب را بیان كرد و فرمود: «پدرِ جبّاران چهارگانه؟».

ابن عبّاس گفت: آری، به خدا.[23].

2098.نهج البلاغه: گفتند كه مروان بن حكم، در روز جنگ جمل به اسارت گرفته شد. آن گاه حسن و حسین علیهما السلام را نزد امیر مؤمنان به شفاعت گرفت. آن دو با امیر مؤمنان صحبت كردند و او را رها كرد.

آن دو به علی علیه السلام گفتند: ای امیر مؤمنان! آیا با تو بیعت می كند؟

فرمود: «مگر پس از كشته شدن عثمان با من بیعت نكرد؟ مرا نیازی به بیعت او نیست. آن دست، دست یهودی است.اگر با دستش بیعت كند، با نشیمنگاهش آن [ بیعت] را بر هم می زَنَد.[24] بدانید كه او را حكومتی است [ كوتاه]، به اندازه ای كه سگی دماغ خود را بلیسَد و او پدرِ چهار فرمانرواست و امّت [ اسلام] از دست او و فرزندانش روزگاری خون رنگ خواهند داشت».[25].









    1. اُسد الغابة: 4848/139/5.
    2. أنساب الأشراف: 1356، الكامل فی التاریخ: 647/2، اُسد الغابة: 1217/49/2.
    3. اُسد الغابة: 1217/49/2 و ج 4848/139/5، الاستیعاب: 2399/444/3.
    4. تاریخ الیعقوبی: 164/2 و ص 166، مروج الذهب: 343/2، الكامل فی التاریخ: 647/2.
    5. أنساب الأشراف: 133/6 و ص 136، الطبقات الكبری: 36/5، تاریخ الإسلام: 430/3.
    6. تاریخ الطبری: 362/4 و 363، تاریخ الیعقوبی: 173/2.
    7. الطبقات الكبری: 37/5، الاستیعاب: 2399/444/3.
    8. اُسد الغابة: 4848/140/5، تاریخ الإسلام: 230/5، تاریخ المدینة: 1282/4.
    9. الإمامة والسیاسة: 73/1، الطبقات الكبری: 38/5.
    10. ر.ك: ص 98 (مروان بن حكم).
    11. الطبقات الكبری: 223/3، تاریخ المدینة: 1170/4، الاستیعاب: 1289/319/2.
    12. الطبقات الكبری: 38/5، البدایة والنهایة: 244/7.
    13. نهج البلاغة: صدر خطبه 73، الطبقات الكبری: 38/5، أنساب الأشراف: 57/3 و 58.
    14. أنساب الأشراف: 58/3.
    15. الإصابة: 8337/204/6.
    16. الطبقات الكبری: 38/5، تاریخ الطبری: 172/5، الكامل فی التاریخ: 455/2.
    17. تاریخ المدینة: 110/1، البدایة والنهایة: 44/8، تاریخ الیعقوبی: 225/2.
    18. تاریخ الطبری: 611/5، تاریخ الإسلام: 233/5، الاستیعاب: 2399/445/3.
    19. نهج البلاغة: خطبه 73.
    20. الطبقات الكبری: 43/5، تاریخ الطبری: 610/5، الكامل فی التاریخ: 646/2.
    21. المعجم الكبیر: 1425/96/2، مقتل الحسین: 173/1.
    22. المستدرك علی الصحیحین: 8481/527/4، مسند أبی یعلی: 6430/63/6.
    23. المعجم الكبیر: 12982/182/12 وج 897/382/19، مقتل الحسین: 173/1.
    24. واژه «سُبّه» كه در متن عربی آمده، به معنی سُرین است و در این سخن، دو احتمال وجود دارد: یكی آن كه واژه سُبّه به قصد تحقیر او و تندی كردن بر او به كار بُرده شده است و دیگر آن كه معنای حقیقی داشته باشد؛ زیرا اعراب پیمان شكن هرگاه تصمیم بر شكستن پیمان بسته شده می گرفتند، به عنوان به سخره گرفتن سوگند و پیمان خود، بادی بیرون می دادند.(شرح نهج البلاغة: 147/6).
    25. نهج البلاغة: خطبه 73.نیز، ر.ك: الخرائج والجرائح: 35/197/1.